نشانه های والدین سمی چه مواردی هست؟ویژگی های والدین سمی
نشانه های والدین سمی چه مواردی هست؟ویژگی های والدین سمی
با عرض سلام خدمت شما کاربران عزیز سایت تفکر نوین خوشحال هستم که بنده را در مقاله نشانه های والدین سمی چه مواردی هست؟ویژگی های والدین سمی همراهی می کنید،با بنده تا به آخر این مقاله همراه باشید.
در بعضی از خانواده ها، والدین بذر عشق، احترام و استقلال را در فرزندانشان می کارند اما برخی دیگر تنها ترس، اجبار و گناه را پرورش می دهند. همچنان که بزرگ می شوید، این بذرها جوانه زده و به روش هایی که فکر آن را هم نمی کنید، بر زندگی شما تأثیر می گذارد.
برای مثال اتفاقات دوران کودکی ممکن است به روابط شغلی یا تعاملات خانوادگیتان آسیب برساند یا این که احساس اعتماد به نفس و عزت نفس تان را کم کند. پدر و مادرهای زیادی وجود دارند که همواره رفتارهای منفی و نادرستی با فرزندان خود دارند.
این دسته از والدین تشخیص نمیدهند که چگونه رفتارهای منفی آنها، بخش بزرگی از زندگی فرزندانشان را پایه ریزی می کند. وقتی آنها با کودکان خود بدرفتاری می کنند، پیامدهای احساسی آن مانند یک سم شیمیایی به تمام جنبه های زندگی یک کودک سرایت می کند؛ و همچنان که آن کودک رشد می کند، دردهای او نیز بزرگتر می شوند.
واقعیت این است که والدین سمی نسلی را به جامعه عرضه می کنند که سرشار از مشکلات عمیق روحی و احساسی است.پدرها و مادرها باید نسبت به رفتارهای بدی که با فرزندانشان دارند، پاسخگو باشند.هرچند تنها خود شما مسئول رفتارهای دوران بزرگسالی تان هستید، با این وجود بیشتر شخصیت انسان را تجربه هایی شکل داده که کنترلی روی آنها نداشته است، درحقیقت شما نسبت به برخوردهایی که در زمان کودکی با شما شده، گناهی ندارید، اما به عنوان یک فرد بزرگسال باید قدم های مثبتی برای تغییر وضعیت خود بردارید.
والدین سمی را می توان بر اساس تقسیم کرد
والدین سمی انواع مختلفی دارند. عجیب است که فارغ از نوع آنها، کودکان این خانواده ها علائم مشابهی را از خود نشان می دهند. برای مثال این دسته از کودکان عزت نفس پائینی دارند و اغلب به رفتارهای خودتخریبی روی می آورند؛ در حالت دیگر تقریبا همه این کودکان احساس می کنند که بی ارزش و بی کفایت بوده، و شایسته دوست داشتن نیستند.
۱.والدین سمی مورد اول والدین خداگونه
آنها در نظر کودکان شان کامل و بی نقص هستند، پس ضرورتی نمی بینند که با فرزندانشان مهربان باشند یا عادلانه رفتار کنند. فرزندان این دسته از والدین، دو باور کلی نسبت به پدر و مادرشان دارند. باور اول: «من بد هستم و پدر و مادر من خوب هستند؛» و باور دوم: «من ضعیف هستم و آنها قوی.»
این باورها مانع رویارویی شما با این حقیقت می شود که رفتارهای والدین تان آزاردهنده است. انگار این مسئله سازوکار دفاعی ذهن شماست که باعث می شود رفتارهای نامناسب والدین تان را فراموش کنید.
در این روش تظاهر می کنید که برخی رفتارهای منفی آنها هرگز اتفاق نیفتاده اند، ولی در موقعیت هایی دیگر، تلاش می کنید تا با ارائه دلایل منطقی برای رفتارهای بد والدین تان، احساس درد و ناراحتی خود را از بین ببرید.
۲.والدین سمی مورد دوم والدین بی توجه
مسئولیت های مهم در تربیت اصولی فرزندان شامل تأمین نیازهای فیزیکی و احساسی فرزندان و ارائه راهنماییهای اخلاقی برای رشد شخصیت آنها است. والدین بی توجه نه تنها قادر به تأمین نیازهای فرزندان شان نیستند، بلکه در بسیاری از موارد، از فرزندان خود انتظار دارند که نیازهای آنها را نیز تأمین کنند.
٣.والدین سمی مورد سوم والدین کنترل گر
کودکانی که بیش از حد کنترل می شوند اغلب احساس ناتوانی و بی کفایتی کرده و هراسان هستند. بسیاری از آنها حتی در دوران بزرگسالی هم نیاز دارند از پدر و مادر خود راهنمایی بگیرند. در نتیجه، والدین آنها همچنان افکارشان را کنترل کرده و بر زندگی آنها تسلط دارند.
این نوع والدین معمولأ تسلط خود را پشت نگرانی شان پنهان می کنند. اگر فرزند بزرگسال آنها تلاش کند تا کمی بیشتر در زندگی خودش استقلال داشته باشد، تاوان آن را با احساس گناهکاری و بی وفایی نسبت به پدر و مادرش خواهد پرداخت. همچنین، بسیاری از آنها از پول به عنوان ابزاری استفاده می کنند تا همچنان فرزندان خود را وابسته نگه دارند.
همچنین عده ای دیگر از ابزار قوی تر و دقیق تری به نام دستکاری روان شناختی استفاده می کنند. آنها، بدون آن که خواسته های خود را به طور مستقیم بیان کنند، با توسل به روش های فریبکارانه و نادرست سعی می کنند دیدگاه و رفتار فرزندان خود را تغییر دهند.
برای مثال، مادری که احساس تنهایی می کند و دوست دارد وقت بیشتری را با دخترش بگذراند، فرزند متاهلش را قانع می کند که به انداره کافی غذا نمیخورد و ضعیف شده است، با این بهانه، او میتواند هر روز برای درست کردن یا بردن غذا، به خانه او برود.
واکنش افراد در برابر کنترل شدید والدین سمی به دو صورت است: تسلیم یا طغیان. به عنوان مثال، در مسئله ای مانند ازدواج، بچه های خانواده های کنترلگر یا کاملأ از خواسته های پدر و مادر خود پیروی می کنند، یا برای پایان دادن به دخالت آنها، به طور کلی قید ازدواج را می زنند. متأسفانه، هر دوی این واکنش ها به این معنی است که آنها هنوز هم تحت کنترل پدر و مادرشان هستند.
۴.والدین سمی مورد چهارم والدین الکلی
این افراد نقش یک «خانواده طبیعی» را بازی می کنند و از فرزندان خود انتظار دارند که هرگز درباره این مشکل خانوادگی با کسی صحبت نکنند. این موضوع موجب می شود که کودکان در این خانواده ها همواره با این وحشت زندگی کنند که نکند ناخواسته این راز خانوادگی را فاش کرده و به خانواده خود خیانت کنند. والدین الکلی توجه کمی به نیازهای اساسی فرزندان خود دارند. آنها با رفتارهای رقت انگیز و غیرمنطقی خود، فرزندانشان را از حقوق طبیعی شان محروم می کنند.
تقریبا در همه خانواده های دارای والدین سمی، کودکان در بزرگسالی نقش پدر یا مادر خود را بازی می کنند.بسیاری از فرزندان والدین الکلى تحمل بالایی در پذیرش چیزهای ناخوشایند دارند. آنها بیشتر با افراد الکلى ازدواج می کنند و یا برخی از آنها خودشان هم به نوشیدنی های الکی معتاد می شوند.
این اتفاق ناشی از یک پدیده روان شناختی به نام اجبار تکرار است، در این موقعیت، افراد تمایل دارند که الگوهای احساسی آشنا را تکرار کنند و اهمیتی به دردناک بودن تکرار آن الگوها نمی دهند. آنها چالش های قدیمی را تکرار می کنند چون امیدوارند در نهایت در این نبرد پیروز شوند و وضعیت خود را تغییر دهند.
۵.والدین سمی مورد پنجم والدین آزار جسمی
موضوع بعدی والدین سمی در مورد آزار جسمی است. والدین سمی ممکن است ضربه های جسمی و روحی زیادی به کودکان خود وارد کنند والدینی که به آزار زبانی عادت دارند روحیه کودکان خود را با توهین های مستقیم یا صحبت های کنایه آمیز تضعیف می کنند.
از طرف دیگر، برخی از والدین نمی توانند خشم شان را کنترل کنند و به کودکان خود آزار جسمی نیز میرسانند.
آزار زبانی و آزار جسمی به یک اندازه آسیب زا هستند. آزار جسمی زخم های بیرونی برجای گذاشته و آزار زبانی به روان فرد آسیب می رساند. آزارگران زبانی دو سبک متفاوت دارند. آنهایی که با نسبت دادن واژه هایی تحقیرآمیز مانند احمق، بی لیاقت، یا بدقیافه، به طور مستقیم به کودکان شان حمله می کنند؛ و آنهایی که آزارهای زبانی را پشت شوخ طبعی خود پنهان می کنند.
اگر فرزند آنها مثلا از این که او را به دلقک تشبیه کرده اند ناراحت بشود، او را به جدی بودن متهم می کنند. گرچه شوخی های مثبت یکی از با ارزش ترین ابزارهای ما برای تقویت پیوندهای خانوادگی است، اما شوخی های تحقیرآمیز می تواند به شدت به بنیان خانواده آسیب برساند.
تکرار شوخی هایی در مورد چهره، اندام یا طرز لباس پوشیدن یا صحبت کردن یک کودک به تدریج عزت نفس او را تضعیف می کند. ‘کودکان گفته های پدر و مادر خود را باور کرده و به خاطر می سپارند. اینکه والدین بارها و بارها با کودک آسیب پذیر خود شوخی کنند بسیار مخرب و نمونه یک رفتار سادیستیک یا دیگرآزارانه است.
از دیگر انگیزه های متداول برای حمله زبانی والدین، انتظارات غیرممکن آنهاست. بدین معنا که آنها انتظار یک فرزند کامل دارند. بسیاری از والدین بدزبان افراد موفقی هستند، اما بیشتر اوقات خانه آنها به محل تخیله فشارهای کاری تبدیل می شود.
به نظر میرسد که پدر و مادرهای کمال گرا با این توهم زندگی می کنند که اگر کودکان خود را مجبور کنند که کامل باشند، یک خانواده کامل خواهند داشت، فرزندان بزرگسال چنین والدینی معمولا یکی از این دو راه را انتخاب می کنند: یا بی امان تلاش می کنند تا محبت و تأیید پدر و مادر خود را به دست بیاورند، یا این که در برابر خواسته های نامعقول آنها ایستادگی کرده تا جایی که همیشه به طرز عجیبی از موفق شدن واهمه دارند.
بحث و ابهام بسیار زیادی در مورد تعریف سوءاستفاده جسمی وجود دارد. بسیاری از افراد هنوز هم باور دارند که والدین نه تنها حق دارند بچه های خود را تنبیه بدنی کنند، بلکه در انجام این کار مسئول هستند.
برای سالهای زیادی، کسی نمی توانست اعتراضی نسبت به حقوق والدین داشته باشد. در واقع با نام ایجاد نظم در خانواده، والدین می توانستند هر کاری با فرزندان خود انجام دهند، البته به استثنای کشتن آنها! امروزه، هنجارهای اجتماعی اختیار پدر و مادرها را محدودتر کرده است، در ایالات متحده، آگاهی از مشکلات تنبیه بدنی کودکان آن قدر گسترش پیدا کرد که در نهایت دستگاه قضایی تقریبا هر نوع تنبیه فیزیکی را ممنوع اعلام کرده است والدینی که به کودکان خود آزار جسمی می رسانند،
هر زمان که تشخیص دهند، احساسات منفی خود را تخلیه کرده و به کودکان شان حمله می کنند. آنها به طرز ترسناکی در کنترل انگیزه های ناگهانی خود ناتوان هستند. آزارگران جسمی خودشان اغلب در خانواده هایی بزرگ شده اند که در آنها آزار رساندن امری طبیعی بود. بیشتر رفتارهای بزرگسالی آنها تکرار مستقیم چیزهایی است که در دوران کودکی شان تجربه کرده و یاد گرفته اند.
هنوز هم بسیاری از پدر و مادرها باور دارند که تنبیه بدنی تنها راه مؤثر برای مدیریت مسائل اخلاقی و رفتاری در خانه است، در حالی که تحقیقات خلاف این مسئله را نشان می دهد. مطالعات روانشناختی، ثابت می کند که کتک زدن یک بازدارنده موقتی است و احساساتی مثل خشم شدید، فکر به انتقام، و تنفر از خود را در کودکان ایجاد می کند
والدین آزارگری نیز وجود دارند که منفعل هستند، یعنی اجازه می دهند تا آزار جسمی یا زبانی در حضور آنها اتفاق بیفتد. برای مثال ممکن است مادر خانواده در مقابل آزار جسمی یا زبانی پدر به فرزندش هیچ واکنشی نشان ندهد این ممکن است به خاطر ترس های شخصی، وابستگی، یا نیاز آنها به حفظ خانواده باشد. فرزندانی که چنین والدینی دارند، در بزرگسالی پدر یا مادر منفعل خود را در آزارهای وارده به آنها گناهکار میدانند.
اگر والدینی هستین که صاحب فرزندید سعی کنید جزو والدین سمی نباشید.
امیدوارم این نکات برای شما مخاطب محترم مفید بوده باشد .راستی دوست عزیز من اگر به دنبال مطالب به روز و کسب حال خوب هستی حتما اینستاگرام بنده را دنبال کن تا بتوانی کلی مطلب خوب دیگر هم داشته باشی!فقط کافیه روی لوگو اینستاگرام کلیک کنی!از اینکه وقت ارزشمند خود را برای خواندن این مقاله قرار دادید از شما ممنونم،شاد باشید.
دیدگاهتان را بنویسید